از ما كه گذشت ؛ ولي به ديگري موقتي بودنت را گوشزد كن تا از همان اول فكري به حال جاي خاليت بكند .......
بي هيچ دليلي به يادت هستم تانقض كندقانوني راكه هنوز علت مي طلبد
ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهي فقط سكوت سزاي
سبك سريست
ایــن روزهــا در مـــن
حــالـــتِ فـــوق الــعــاده
اعــــلام شـــده اســـت ...
بـیـــش از حــد مـجـــــاز
دلـتـنـگــــــ شــــده ام . . .
آنـقدر عاشقانـه زنـدگـی کن کـه اگــر رازهـایت فـاش شد
بـغض دنـیـا بـشـکنـد. . .!
گله نکن ، از آدمی که غصه هاش فراوونه /
از آدمی که روز و شب توو لحظه هاش پریشونه /
به حرمت اشکای تو به سوی تنهایی می رم /
گله نکن عزیزکم ، من دلمو پس می گیرم /
گاهی وقتا جایی واسه گله کردن هم نیست....
چشمانم پر می شود از تصویر تو...
دلم خالی می شود ناگهان از غم...
دوباره جان می گیرد شعله ی هزاران خاطره در یادم...
باز در آسمان ذهنم می درخشد نامت...
دوباره متولد می شود هزاران پروانه ی شوق در دلم...
و تو می آیی!
لحظه هایم منجمد شده اند در زمستان تنهایی؛
اشک قندیل بسته بر مژگانم؛
کوهی از یخ انگار در سینه ام می تپد؛
چه زمستان بی بهاری حاکم است بر زندگی من!
چشمانم به دنبال بهانه ای هستند برای باریدن...
... و چه بهانه ای ابری تر از نبود تو در کنارم؟
هر دل سنگی یه روزی میشه تنگ ، چه کنم من که دلم تنگه همیشه !
.
شاخه گلت سالها بود در میان دفترت خوابیده بود ، بی
اجازت امروز بیدارش کردم !
خداوند ، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا
تنها سخنان و صحنه هاي
بالا و والا را جستجو کنيم . . .
.
.
قصه ها بر من گذشت تا بدانم کيستم / سرگذشتم هرچه
بوده من پشيمان نيستم
من اگر سردار عشقم يا که پاکباخته ام / سرگذشتم را
به دستان خودم ساخته ام . . .
.
دلم مي خواست سقف معبد هستي فرو مي ريخت پليدي ها
وزشتي ها به زير خاک
مي ماندند ، بهاري جاودان آغوش وا مي کرد جهان در
موجي از زيبايي و خوبي شنا مي کرد . . .
نتوان ترک تو ای قبله دلها کردن / که محال است دگر
مثل تو پیدا کردن . . .
کاش واژه حقیقت آنقدر با زبان ما صمیمی بود ، که
برای بیان کردن "دوستت دارم"
نیاز به قسم خوردن نبود . . .
شهر آیینه دار میشود با یک گل / پروانه تباه میشود
با یک گل
گفتند : نمیشود ، ولی میبینید / یک روز بهار میشود
با یک گل . . .
دلم برای دیدنت چه شاعرانه لک زده / بلور قلب کوچکم
ز دوزیت ترک زده !
نظرات شما عزیزان: